جدول جو
جدول جو

معنی های نان - جستجوی لغت در جدول جو

های نان
دومین جزیره بزرگ چین که در جلو ساحل جنوبی چین، داخل خلیج تنکن قرار دارد، این جزیره در جنوب شبه جزیره لی جو بین 9 و 19 و 15 و 20 عرض شمالی قرار گرفته، طول آن از شمال به جنوب 90 میل و از مشرق به مغرب 160 میل میباشد، بندر های کو (هوی هو) که در ساحل شمالی این جزیره قرار گرفته و یکی از بنادر بسیار مهم تجارتی چین بشمار میرود، در فاصله 250 میلی مشرق های فونگ در ویتنام و 300 میل مغرب هونگ کونگ قرار گرفته است، جمعیت این جزیره بر طبق آمار سال 1941 بالغ بر 2500000 بوده است، اراضی آن کوهستانی و در قسمت میانه و جنوب ارتفاع بیشتری دارند، در بین کوههای شمالی، دشتها و جلگه های بسیار دیده میشود، ارتفاع کوههای اوجی شان که در مرکز جزیره قرار گرفته اند بالغ بر 2000 متر و سراسر آنها پوشیده از جنگلهای انبوه دست نخورده ای میباشد، آبهای بسیاری از این کوهها سرازیر میگردد که پس از سیراب کردن اراضی به دریا میریزند، در دشتهای این جزیره برنج، نیشکر، تنباکو، کنجد و غیره بعمل می آید، در کوههایش فیل، کرگدن، خر وحشی، انواع میمون ویک نوع بوزینه شبیه به اورانگ اوتانگ، انواع و اقسام مارها و حشرات بسیار دیده میشود، و نیز زنبور عسل فراوان در آنها وجود دارد، بطوری که عسل و موم یکی از صادرات آن بشمار میرود، در سواحل این جزیره مروارید و صدف بسیار صید میکنند و نیز در آب رودهایش، ریزه زر یافت میشود که آن را از میان گل و لای برمی چینند، هوایش معتدل میباشد، اهالی ساحل نشین، چینی هستند و در کوههای آن یک قوم نیمه وحشی بومی زندگی می کنند، (از دایرهالمعارف بریتانیکا) (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هینان
تصویر هینان
(دخترانه)
آوردن (نگارش کردی: هنان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از های های
تصویر های های
صدای گریه وناله، شور و غوغای ماتم زدگان
فرهنگ فارسی عمید
فرزند ارشد مهدی خان که جانشین وی شد و مهدی خان از طرف کریمخان زند عنوان خانی و حکومت تنکابن را گرفت و بعدها یکی از طرفداران آغا محمدخان شد، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد بخش انگلیسی ص 22)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
در زبان اوستایی ’هاونن’ یکی از هشت مقام روحانی دین مزدیسنا است. هاونان بزرگترین پیشوای دارای درجۀ نخستین بوده که به تهیه کردن هوم گماشته میشده است. (یشتها ج 1 ص 469 و 624)
لغت نامه دهخدا
های های، هایاهای، شور و غوغای ماتم زدگان، صدای گریۀ مصیبت زدگان و واقعه دیدگان:
های و هوئی میرسد امشب به گوش هوش باز
همنشین از گریۀ پرهای ها معذور دار،
میرزامؤمن استرابادی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ کِ)
کریستیان هاینریش نام کودک خارق العاده ای است که در شهر لوبک از کشور آلمان در ششم فوریۀ 1721 به دنیا آمد. این کودک عجیب در 10ماهگی شروع به حرف زدن کرد و در یکسالگی تاریخ انبیا و قبل از اتمام دوسالگی، تاریخ و جغرافیا را بخوبی میدانست. در سه سالگی، زبان های فرانسه و لاتین را میفهمید و بخوبی تکلم میکرد. در پایان چهارسالگی شروع به آموختن خط کرد. وی تا آغاز پنج سالگی با شیر دایه تغذیه و پرورش میکرد. در این هنگام که خواستند وی را از شیر باز کنند بیمار شد، زیرا چیز دیگری جز شیر نمیخورد و سرانجام در بیست و دوم ژوئن 1725 درگذشت. (از دایرهالمعارف بریتانیکا) (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
هیهات. (ناظم الاطباء). رجوع به هیهات شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + نان، که نان و قوت نداشته باشد، بی خوراک، فاقد مادۀ تغذیه، که وسیلۀ تغذیه ندارد:
چو بی نان و بی آب و بی تن شدند
از ایران سوی شهر دشمن شدند،
فردوسی،
، بی مزگی کردن، ننری بخرج دادن، کنایه از بی مزگی کردن، (انجمن آرا) :
بی نمکی چند کنی باده نوش
وز جگرم خواه کباب ای غلام،
عطار
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتنان. از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
در بازی فوتبال، دروازه بان را گویند
لغت نامه دهخدا
به معنی زود زود و جلد جلد و شتاب و تعجیل باشد، (برهان)، کلمه تأکیدیعنی زود زود و جلد جلد و بشتاب، (ناظم الاطباء)، به معنی هایاهای که شور و گریۀ مصیبت زدگان است، (برهان)، شور و غوغای ماتم زدگان، (ناظم الاطباء)، هایاهای:
بزد دست و ببرید رومی قبای
برآمد خروشیدن های های،
فردوسی،
چنان آفریند که آیدش رای
که ماندیم و مانیم با های های،
فردوسی،
تا ترا زین پیرهن خود نیست ای جاهل خبر
روز و شب مانده ازینی های های و مفتتن،
ناصرخسرو،
از خداخواهم دل دیوانه ای
های های گریۀ مستانه ای،
(از انجمن آرا)،
صد بار بیش مردم و از بس که بی کسم
یک های های گریه ام از خانه برنخاست،
لسانی شیرازی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(هََ مْ نَ)
دهی است از بخش بافق شهرستان یزد. دارای 362 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، گردو، بادام و زردآلو، و کار دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
در حال نای زدن:
فاختگان همبر بنشاستند
نای زنان بر سر شاخ چنار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت زمین یا هفت اقلیم:
خون پدر دید در این هفت خوان
آب مریز از پی این هفت نان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه، سکنه 115 تن، محصول آن غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت و گله داری، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن با 267 تن سکنه. آب از چشمه و قنات. محصول آن غله و حبوب. شغل مردم آنجا زراعت و گله داری و صنایع دستی آنها جاجیم وقالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
تخمی که بر روی نان پاشند مثل سیاه دانه و تخم ریحان و خشخاش و امثال آن. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374) (آنندراج) ، سوختگی های آتش که بر روی نان بهم رسد
لغت نامه دهخدا
پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است، در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 138)
لغت نامه دهخدا
پسر انوس یکی از آباءالاولین پیش از طوفان نوح
لغت نامه دهخدا
پرلای: حمئت البئر، لای ناک شد چاه، (منتهی الارب)،
- لای ناک شدن آب رود، گل آلود شدن آن
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ این:
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخراینان بغاشیه است و جناغ،
منجیک،
ایشان بعزیمت رفتند و اینان بخراسان آمدند، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)، گفت شما چه مردمانید، گفتم منم ابرون و اینان فلان و فلان، (تاریخ بخارا)، اسماعیل علیه السلام از هاجر بزاد پس ساره را حسد آمد گفتا اینانرا از پیش من ببرید، (مجمل التواریخ و القصص)، آورده اند که سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک و جماعتی آهنگ گریز کردند، (گلستان)،
من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان،
سعدی،
مظهر صنع رأی اینان است
جنت عدن جای اینانست،
اوحدی،
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین،
حافظ
لغت نامه دهخدا
یکی ازهشت مقام روحانی دین زردشتی ازین قرار زتوتر هاونن اتروخش فربرترظبرت آسناتر رئتویشکر سرئوشاورز زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است ودرمیان دیگر هاونان دارای نخستین پایه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از های ها
تصویر های ها
هیاهو شوروغوغا، فریاد وناله ماتم زدگان: (های وهویی میرسد امشب بگوش هوش باز همنشین ازگریه پرهای هامعذوردار) (مومن استرابادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هام نام
تصویر هام نام
همنام سمی: (اورا هام نام ذاتی)
فرهنگ لغت هوشیار
درحال نای زدن: فاختگان همبربنشاستند نای زنان برسرشاخ چنار. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لای ناک
تصویر لای ناک
پرلای شدن گل آلود گردیدن: حمئت البئر لای ناک شد چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اینان
تصویر اینان
جمع این ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک مقابل آنان: (آورده اند که سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاونان
تصویر هاونان
((وَ))
یکی از هشت مقام روحانی دین زردشتی از این قرار، زئوتر، هاونن، اتروخش، فربرتر، آبرت، آسناتر، رئثویشکر، سرئثوشاورز، زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است و در میان دیگر هاوانان دارای نخستین پایه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اینان
تصویر اینان
((ضم.))
جمع این، ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک، مقابل آنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایزنان
تصویر رایزنان
مشاوران
فرهنگ واژه فارسی سره
شادی، هلهله
فرهنگ گویش مازندرانی
نان لواش، دلیل این نام گذاری، به این خاطر است که پیش از چسباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات به معنی این را نگاه کن
فرهنگ گویش مازندرانی